اینم گذاشتم واسه پسرای با معرفت که هنوزم وجود دارند اما خیلی خیلی تعدادشون کمه به سلامتیشون...
توی حیاط... دبیرستان یه نفر یقه پیرهنم رو گرفت،فهمیده بود از خواهرش خوشم میاد بچهها دور ما حلقه زده بودند و فریاد میکشیدن ….قورتش بده….چون هیکلم بزرگ بود اون هی مشت میزدو من فقط دفاع میکردم… باز اون مشت میزد و من فقط و فقط دفاع میکردم ،بالاخره یه خراش کوچیکی توی صورتم افتاد،فرداش خواهرش به من گفت حداقل تو هم یه مشت میزدی بهش گفتم….روم نشد!؟
آخه چشاش شبیه تو بود …